چشمانم را به روی عسل چشمانت می بندم
خیالم در انتظار آمدنت خیس شود
بهتر از آنست که چشمانم را باز کنم و
خشکسالی نیامدنت را در پژمردن نرگس ها ببینم
این روز ها که می گذرد
بیشتر به نبودن هایت فکر می کنم
بس که نبوده ای
یاد و خیال بودنت هم در پس کوچه های ذهنم پنهان می شوند
این روز ها که می گذرد
دست هایم را برای خودم در جیب هایم نگه می دارم
خجالت کشیدم
بس که در هوا به انتظار دست هایت نگاهشان داشتم
دلگیر نشو!
تو هنوز هم پر رنگ ترین تصویر روز های منی
هنوز هم لبخندت اجازه ی زندگیست
اما می ترسم.....
این روزها انقدر دوری
که این تصویر پر رنگ کم کم محو می شود
آنقدر لبخندت بعید است
که هوا را با شک به ریه هایم می کشم
ساده گویم
این روز ها که می گذرد
در خیالم جای خالیت نقش می بندد!
چقد با احساس
خیلی خوب بود حامد.
خیلی قشنگ بود
گاه به قاب عکست نگاه می کنم
خاطره هایت برایم تداعی میشود
اشکی برروی گونه ام می لغزد
تمام خاطراتم رابا تو تکرار میکنم
اما..
اما جای خالیت ... را همیشه حس میکنم
بسیار زیبا بود